جدول جو
جدول جو

معنی شهر فیروز - جستجوی لغت در جدول جو

شهر فیروز
(شَ رِ فی)
قلعه ای بوده در استرآباد که برای جلوگیری از هجوم بادیه نشینان ساخته بودند. (یادداشت مؤلف). ظاهراً با شهرستان یزدگرد یکی باشد. رجوع به شهرستان یزدگرد شود
قزوینی نویسد: نسا را ’شهر فیروز’ نامند بمناسبت اینکه گویند فیروز پادشاه قدیم ایران آنرا ساخته است. (ترجمه سرزمینهای خلافت شرقی لسترنج ص 420)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

استان، یکی از دوازده استان اقلیم عراق: ابن خرداد به و قدامه که در قرن هشتم از اقلیم عراق سخن رانده اند گویند این اقلیم دوازده ولایت دارد و هر یک را استان گویند ... این دوازده استان از حیث نهرهایی که آنها را مشروب میکردند و منابع آن نهرها به سه گروه قسمت میشدند، گروه اول مرکب از چهار استان در ساحل خاوری دجله، که هم از آن شط و هم از رود تامرا مشروب میگردیدند به این ترتیب: نخست استان شاد فیروز (یا شاذ فیروز) (حلوان) مشتمل بر طسوج (بخش) تامرا و طسوج خانقین و سه طسوج دیگر جمعاً دارای پنج طسوج، (سرزمینهای خلافت شرقی ص 86)، یاقوت ذیل شاذفیروز آن را نام طسوجی که انبار و هیت از آنند شمرده است، (معجم البلدان)
شهر، شهری کوچک است مرکز شهرستان شاهرود، سکنۀ آن در حدود 18000 تن، آب آن از قنات، محصول آن میوه و غلات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان شبانکارۀ بخش برازجان شهرستان بوشهر، دارای 105 تن سکنه، آب آن از چاه، محصول آن غلات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان رابر بخش بافت شهرستان سیرجان. واقع در 36هزارگزی خاور بافت. سکنۀ آن 152 تن. آب آن از قنات تأمین می شود. راه آن فرعی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(شَ رِ فی)
مراد فیروزآباد فارس است که ویرانه های آن بمسافت فرسخی میانۀ شمال و مغرب کوشک است. (از فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا